شعر: سیمین بهبهانی
خوانش: مهشید گوهری
دوباره میسازمت وطن! اگرچه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو می زنم، اگرچه با استخوان خویش
دوباره میبویم از تو گُل، به میل نسل جوان تو
دوباره میشویم از تو خون، به سیل اشک روان خویش
دوباره یک روز آشنا سیاهی از خانه میرود
به شعر خود رنگ میزنم ز آبی آسمان خویش
اگرچه صد ساله مردهام، به گور خود خواهم ایستاد
که بردَرَم قلب اهرمن، ز نعره آنچنان خویش
اگرچه پیرم ولی هنوز، مجال تعلیم اگر بُوَد
جوانی آغاز می کنم کنار نوباوگان خویش
حدیث حب الوطن ز شوق بدان روش ساز میکنم
که جان شود هر کلام دل، چو برگشایم دهان خویش
هنوز در سینه آتشی، بهجاست کز تاب شعلهاش
گمان ندارم به کاهشی، ز گرمی دمان خویش
دوباره میبخشیام توان، اگر چه شعرم به خون نشست
دوباره میسازمت به جان، اگرچه بیش از توان خویش